بهار 1394
سال 1393 با همه خوب و بدش تموم شد. سال جدیدی پیش رو داریم که ارزو میکنم برای همه خانواده ها یکی از بهترین سالهای زندگیشون باشه.
امسال لحظه تحویل سال ساعت بودکه خونه بابا علی بودیم. با هر تلاشی بود تا حدود ساعت یک تو رو بیدار نگه داشتیم اما دیگه بی تاب شده بودی که پیش پیش عیدی هاتو گرفتی و بعد بردمت خونه خودمون لالا.
قبل سال تحویل ملیکا با تب لت مشغول بازی بود و تو هم با کنجکاوی تمام نگاه میکردی. گاهی هم کلا جلوی دید ملیکا رو میگرفتی اون هم شاکی میشد و میگفت :بابا این بچه تون رو بگیرید نمیذاره کارمو بکنم.
وروجک من هر روز و هر ماه و هر سال داره شیرین تر و شیرین تر میشه و البته شیطون تر و شیطون تر. و هر چی میگذره استقلال طلب تر میشی تو غذا خوردن، لباس پوشیدن، و انجام خیلی کارهای دیگه...
خدایا به من صبر بده!!!!!
مامانی ببین خودم بهتر کلاه سر خودم میذارم!!!
وقتی از خواب هم بیدار میشی میخندی.
تو اینماه دخترم یه کم صداش رساتر و بلندتر شده نه اینکه فکر کنید جیغ میزنه ها !!! نه! فقط یه وقتایی تارهای صوتیش رو امتحان میکنه!!!
شیرین زبون مامان از نیمه ماه هم جملات دو کلمه ای میگه. مثل یه نوار خالی تند تند کلماتی که ما بکار میبریم رو ضبط میکنی و به موقع بکار میبری، حتی کلماتی که من و بابا بین خودمون میگیم رو تو با دقت ضبط میکنی.
اینجاروهم که میبینید زلزله نیومده. تسنیم و زهرا بازی میکنن. خونه خاله اس دیگه!
سفارش دوخت هم قبول میکنیم.
آخ جون فصل تاب و سرسره بازی یا بقول تسنیم سُسُله بازی
سرسره رو بیشتر بخاطر پله هاش دوسداری. فقط از پله بالا پایین میری البته با کمک دایی جون.
این هم الاکلنگ سواری به روش تسنیم
و در ادامه ...
امسال دوتا نی نی هم به جمع خانوادمون اضافه شده بود.
پسرخاله تسنیم، محمدطاها(16اذر)
دختر عموی تسنیم، فاطمه(25بهمن)
فاطمه کوچولو رو تخت تسنیم خوابیده بود،باخیال راحت که دست بچه ها بهش نمیرسه اما تسنیم با یه انگیزه قوی برای بار اول از نرده های تختش بالامیرفت تا بره پیش فاطمه. نی نی کوچولومون اونجا هم امنیت نداشت.