تسنیمتسنیم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

چشمه بهشتی مامان وبابا

مهرماه تسنیم گیگیلی

پاره تنم، نازنینم، عروسکم من وبابا خیلی خیلی دوست داریم.   الهی مامان فدای توبشه، در اوج شیرینی گوله ی نمکی. یه وقتایی بغلت میکنم انقدر بوس ات میکنم و توبغلم به خودم می چسبونمت که بابا محسن شاکی میشه ومیگه بسه دیگه خوردیش. دیوونه ی اون خنده هاتم، یه جوری نمک میریزی که من وبابا تا مرز دیوونگی پیش میریم.          این ماه هم مثل ماههای قبل کارهای جدیدی انجام میدی مثلا: ورق زدن کتاب، بازی دالی موشه( پارچه رو میگیری جلوی صورتت و وقتی بر میداری صورتت رو میاری جلو و میخندی )، بوس کردن( دهنت رو باز میکنی ومیذاری روی صورتمون حالا هرجا که باشه، لپ، چشم، لب) اتل متل بازی کردن(تا...
12 آبان 1393

نه ماهگي تسنيم

از اول ماه پيش لرزه هاي دندان در اوردن داشتي، بي قراري، گريه، بدخوابيدن و بد غذا خوردن كه به لطف توصيه هاي خاله فاطمه     (دكتر باطا)وقتي جوشونده بابونه و كمپرس يخ روي لثه هات مي گذاشتم آرام مي گرفتي. تا آخر ماه سه تا دندون درآوردي، دو تا بالا و يكي پايين. حالا كلا پنج تا دندون فسقلي داري.     خوابت خيلي سبكه و معمولا با كوچكترين صدايي بيدار ميشي و همين باعث ميشه كه شروع كني به گريه كردن و اگر روي تختت باشي سريع به نرده هاي تختت بلند ميشي و گريه مي كني و تا سانس بعدي خواب سرحال نيستي.       وقتي توي راه پله خونه ميبريمت از خوشحالي شروع مي كني به داد زدن و بلند ميگي اَه ه...
11 مهر 1393

شیرین کاری های فرشته ما در ماه مرداد

یک  ماه بزرگتر شدی با یک عالمه کارهای جدید و البته بازیگوشتر از ماه قبل. تو این ماه مرحله به مرحله کارهای جدید انجام می دادی، اوایل ماه مدام حالت پل میگرفتی واز نیمه های ماه چهار دست وپا میرفتی، البته ترجیح میدادی بیشتر سینه خیز بری چون سرعتت توسینه خیز بیشتر بود اما تا آخر ماه دیگه کلا چهار دست وپا میری. از اوایل ماه با دست گرفتن به وسایل مختلف، روی پاهات میشینی ودر اخر ماه هم با کمک وسایل مختلف میتونی بلند شی وروی پاهات بایستی. واین کارهات باعث شده تا چشم ازت بر ندارم و دکور خونه رو هم بخاطرت عوض کنیم تا امن باشه وجای بیشتری هم برای بازی داشته باشی. عاشق برنامه های تلویزیونی وبا وجود حساسیت من به محض روشن شدنش با گرفتن میز تل...
30 مرداد 1393

تیر ماه در کنار شیطنت های تسنیم

سلام فرشته من تو این ماه سرمون خیلی شلوغ بود، چون صبح که از خواب بیدار میشدیم با یه کار جدید غافلگیرمون میکردی. حالا میخوام گزارش دقیق کارهات رو بگم: از اوایل ماه یاد گرفتی مثل پیرزنها لبهات رو به داخل جمع میکنی و میگی  بَ بَ بَ  ویادگرفتی بگی أه ، إه ، مَ مَ مَ  وحالا میگی بابا  بابا. در ادامه گزارش باید بگم در روز ششم تیر ماه هم شما با طی کردن پله های رشد موفق شدی حالت چهار دست وپا بگیری. در پله بعدی حدودا صبح روز یازدهم تیرماه، نه، دقیقا ظهر روز یازده تیرماه که من وتو طبق یه عادت بد که تا اون موقع خواب بودیم (البته من برای بیدار نشدن تو مجبور به همراهی هستم) از خواب ناز بیدار شدیم و تو بصورت غریزی شروع کردی به...
2 مرداد 1393

خردادماه در کنار تسنیم

نی نی دخملی ما این ماه کارهای جدیدی میکنه از جیغ های بنفش گرفته تا قرقره کردن غذا واب توی دهنش که باعث میشه تا شعاع یک متری غذا بپاشه . موقع اب خوردن هم با حباب درست کردن کل اب رو میریزه روی لباسش. عاشق چیزهای براقی، وقتی یه چیز براق میبینی هر طور شده خودت رو به اون میرسونی وبا آب دهنت حسابی خیسش میکنی. وقتی میری بغل کسی اول با دقت لباسش رو نگاه میکنی وبعد دست کشیدن روی لباس با دهن باز میری برای یه کشف تازه . کشیدن موی دیگران و زدن روی میز یا صورت دیگران هم شده از تفریحاتت. تواین ماه میتونی خودت رو روی زمین بکشی البته بصورت دنده عقب و اگه جلوت رو نگیریم مثل فیلمهای هندی کل خونه رو قلت میزنی . خلاصه کل روز رو مشغول بازی وخنده ا...
30 خرداد 1393

سفر به مشهد الرضا

نیمه های خرداد با خانواده یکی از دوستانمون رفتیم مشهد و شمال!! تو و دوستت باران بهترین دخترای روی زمین بودید. باهم میخوابیدید باهم شیر میخوردید باهم اواز میخوندید وباهم گریه میکردید وباهم ...!! کلا همدیگر رو در هر کاری همراهی میکردید حتی بیقراری توی حرم. این سفر هم خیلی خیلی خوش گذشت.   مسیر جنگل ابر، حدود 30 کیلومتری شمال شاهرود     ارامگاه بایزید بسطامی، شهر بسطام       قدمگاه امام رضا علیه السلام،بین نیشابور و مشهد         تسنیم در حرم امام رئوف، امام رضا علیه السلام     مامان نگران نباش ه...
20 خرداد 1393

سفر به محلات و کویر

تو هفته اول خرداد باخاله فاطمه ومامانی رفتیم به یکی از روستاهای شهر محلات واز انجا با خانواده یکی از خاله های من رفتیم کویر . خیلی خیلی خوش گذشت ،مخصوصا شبی که تو کویر بودیم .حدودای ساعت 12 شب از کاروانسرای مرانجاب امدیم بیرون وچند دقیقه ای با ماشین تو کویر رفتیم تا از الودگی نوری کاروانسرا دور بشیم، ماشینها رو خاموش کردیم. بدون هیچ نوری آسمون واقعا دیدنی بود البته ستاره ی من، توی ماشین خواب بود. توی اون تاریکی هم هندوانه خوردیم و هم طالبی .فردای اون شب بعد ازدیدن طلوع خورشید و خوردن صبحانه راهی خونه هامون شدیم.   مسافرا کسی جا نمونه، میخوایم حرکت کنیم     یکی به من هم توت بده...     ...
20 خرداد 1393

اردیبهشت من وتو و بابا

دیگه باید بهت بگم وروجک،انقدر شیطون وبازیگوش شدی که اطرافیان بادیدن کارهات تعجب میکنن.  دقیقا1 اردیبهشت بود که بدون کمک غلت زدی،  وقتی وارد اتاق شدم ودیدم خودت به تنهایی غلت زدی از خوشحالی جیغ زدم ودویدم محکم بغلت کردم. و حالا گاهی به محض اینکه ازخواب بیدار میشی غلت میزنی بخاطر همین اگه روتخت مامان و بابا بخوابی دورت رو باید مین گذاری کنم و حالا دیگه توی خواب میتونی خودت از یه پهلو به پهلوی دیگه بخوابی . به سفارش دکترت از این ماه بهت غذا میدم دقیقا از 4 اردیبهشت که 5ماه و5روزت بود  . فرنی خیلی دوست نداری اما سوپ رو دوست داری .خلاصه کلی بازی در میاری تا غذابخوری من هم انقدر واست صدا و ادا در میارم تا غذا بخوری آخه ان...
29 ارديبهشت 1393